Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم «سمفونی نهم» آخرین ساخته محمدرضا هنرمند در سمت نویسنده و کارگردان بود که پس از ۱۷ سال دوری او را به سینما بازگرداند. این فیلم که با بهره گرفتن از شخصیت ملک‌الموت به روایت‌های مختلفی از عشق در تاریخ ۲۵۰۰ ساله ایران می‌پردازد، پاییز سال گذشته به پرده سینماها راه پیدا کرد اما آنچنان که باید با استقبال مخاطبان مواجه نشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این روزها که «سمفونی نهم» به شبکه نمایش خانگی آمده، با استقبال نسبتا خوبی از سوی مخاطبان همراه شده است. با محمدرضا هنرمند پیرامون عدم موفقیت آخرین فیلم کارنامه کاری‌اش در سینماها و موضوعات مطرح شده در آن گفتگو کردیم.

سکانس‌های جذاب سمفونی نهم به دلیل نوسانات هزینه‌ها حذف شد

باتوجه به عواملی موفقیت‌زایی همچون بازگشت محمدرضا هنرمند بعد از ۱۷ سال دوری از سینما، حضور ستاره‌های مختلف و قصه‌ای که دارای جذابیت‌های تاریخی و بصری مختلف بود، فیلم «سمفونی نهم» فرصت اکران در زمان مناسبی را پیدا نکرد و فروش خوبی هم نصیبش نشد. به‌طور کل اکران فیلم‌ها در سینمای ایران از چه ساز و کاری برخوردار است؟ آیا دست‌هایی در پشت پرده برای چگونگی اکران فیلم‌ها و موفقیت برخی و عدم موفقیت برخی دیگر برنامه‌ریزی می‌کنند؟

در جواب شما باید عرض کنم که متاسفانه بله، هر جا که پای پول، بی‌اخلاقی و ضعف نظارت هست، باندبازی، طمع و منافع شخصی هم وجود دارد. این اتفاق شوم، چه در سینما و چه در حوزه‌های دیگر پدیده‌ی نوظهوری نیست. اما در مورد عدم موفقیت اکران فیلم «سمفونی نهم» دلایل دیگری هم در این ناکامی تلخ بی‌تاثیر نبوده‌اند که اول از همه خود فیلم است. این فیلم قرار بود چیز دیگری شود که این شد. 

اجازه بدهید تا در همین ابتدای گفتگو عرض کنم که همه‌ی حرف‌هائی که می‌زنم به هیچ‌وجه به قصد توجیه کمبودها و کاستی‌های فیلم نیست، همین‌طور گلایه، آه و ناله کردن هم نبوده و از همه مهم‌تر قصد خودستائی و مبرا کردن خودم از ضعف‌ها و ناتوانائی‌هایم را هم ندارم. در واقع این موارد را می‌گویم تا در جائی ثبت شود، فقط همین. خوشبختانه متن کامل فیلمنامه نوشته شده، هم در نزد عوامل فیلم و هم در مراکز مربوط به وزارت ارشاد اسلامی موجود است. کمی بعدتر هم به صورت چاپ شده در اختیار عموم قرار خواهد گرفت. 

اما ماجرا از همان روزهای اول فیلمیرداری آغاز شد که متوجه شدیم بودجه در نظر گرفته شده به دلیل ساخت و سازهای گسترده دکورها، لباس‌ها و تجهیزات از یک طرف و گرانی‌های روزافزون و غیرمنتظره از طرف دیگر مانع ساختن فیلمنامه‌ی مورد نظرمان است که ماه‌ها قبل برای برآورد مالی به تهیه‌کننده‌ی جوان و تازه کار، ولی علاقمندش تحویل شده بود.

به عنوان مثال یکی از فصل‌های جذاب فیلمنامه مربوط به دوره‌ی سامانیان است. در این فصل بزم با شکوهی از طرف امیر نصر سامانی ترتیب داده شده تا رودکی، شاعر بزرگ، در این بزم به همراه گروهی از نوازندگان آن دوره رامشگری کند. در این بزم است که رودکی به دلیل نابینا بودن، متوجه حضور برادر رابعه در میان مهمانان مجلس نمی‌شود و ناخواسته پرده از رابطه‌ی پنهان عاشقانه‌ی رابعه و بکتاش برمی‌دارد. برای این صحنه‌ها تحقیقات مفصلی انجام شده بود و تدارکات قابل توجهی برای لباس‌ها، سازها و مختصات موسیقائی دوران سامانی دیده شده بود. ترانه‌ای هم ساخته شده بود که قرار بود توسط یکی از خوانندگان شاخص کشور اجرا شود. نقش رودکی را هم قرار بود آقای کریم اکبری مبارکه بازی کند. تصور کنید در پرده‌ی دوم فیلم، رامشگری رودکی و گروه نوازندگان همراهش چه شور و شعفی می‌توانستند در آن بزم و به تبع آن در سالن سینما برپا کنند.

در پایان این بزم بزرگ و باشکوه بود که ماجرا به سمت یک تراژدی عاشقانه چرخش می‌کرد. همانطور که قبلاً گفتم در روزهای ابتدائی فیلمبرداری خبردار شدیم که برای فیلمبرداری این فصل‌ها پول کافی در بساط نداریم. من یا باید پا در یک کفش می‌کردم که فقط و فقط فیلمنامه نوشته شده‌ام را عیناً  می‌سازم که بی‌تردید با تعطیلی کار و بسته شدن پرونده‌ی فیلم در همان آغاز فیلمبرداری روبرو می‌شدیم، یا باید از ساختن این فصل‌ها صرف‌نظر می‌کردم. نمی‌دانم اگر شما جای من بودید کدام را انتخاب می‌کردید. ولی من راه دوم که حذف سوزناک این صحنه‌ها بود را انتخاب کردم.

نمی‌خواهم آه و ناله کنم یا حس ترحم کسی را بر انگیزم. ولی خوب است که بدانید سکانس‌های مربوط با دوره‌ی هخامنشی هم بکلی چیز دیگری بود. در فیلمنامه می‌خوانیم: کوروش بزرگ به همراه پسرش بردیا، در تنگنای یک نبرد تن به تن با سه جنگجوی سکایی، دلیرانه می‌ستیزند و در بحبوحه‌ی این ستیز نابرابر ولی حماسی، یک جنگجوی هندی مزدور از مخفیگاه خود زوبینی زهر‌آلود به سوی کوروش پرتاب و او را زخمی می‌کند. رویاروئی و گفتگوی طنزآمیز ملک‌الموت با این جنگجوی هندی‌، در همان صحنه‌های ابتدایی فیلم شخصیت ملک‌الموت و لحن فیلم را تعیین و تثبیت می‌کرد. صحنه‌های مربوط به وصیت و درگذشت کوروش هم بسیار با شکوه‌تر و مفصل‌تر از آن چیزی است که در فیلم دیده‌اید. ما فصل‌های مربوط به کوروش کبیر را می‌بایست در اوایل سال نود و هفت فیلمبرداری می‌کردیم که همزمان شد با فاجعه‌ی ویرانگر دلار معروف! و جهش سرسام آور قیمت‌ها و بی‌ثباتی‌های اقتصادی که بر بی‌پولی قبلی ما آوار سهمگینی شد.

ذائقه عمومی تماشاگران عادی امروز سینما با لحن متفاوت فیلم سازگاری نداشت

خلاصه من برای چندمین بار متوالی در طول فیلمبرداری، دست به قلم شدم تا فیلمنامه را مطابق با اوضاع نابسامان اقتصاد کشور و تهیه‌کننده‌ام جوری وصله پینه کنم و سرو سامان بدهم. و در پایان، این شیر بی‌یال و دم و اشکمی شد که می‌بینید. گذشته از همه‌ی کاستی‌های ناگزیر که در روند ساخت فیلم بر آن تحمیل شد، باید به این نکته هم اشاره کنم که ذائقه عمومی تماشاگران عادی امروز سینما با ساختار، مضمون و لحن متفاوت فیلم سازگاری چندانی نداشت. ولی من تردید نداشتم و ندارم که مخاطبین فراوانی هم وجود دارند که این نوع فیلم و نگاه را می‌پسندند و از آن استقبال می‌کنند. این اقبال می‌توانست صورت پذیرد اگر ما اکرانی درست و همراه با تبلیغات میدانی مناسب داشتیم. اما دریغ از حتی یک بیلبورد در سطح تمام شهرها و استان‌های نمایش دهنده‌ی فیلم. تماشاگر که خود به خود و بدون اطلاع از نمایش فیلم به سینما نمی‌آید، بخصوص تماشاگرانی که مورد نظر ما بودند.

در کنار این گرفتاری‌ها، به نظر من عوامل دیگری هم در شکست اکران فیلم نقش بسیار مهمی داشتند. مؤثرترین آنها اکران در فصل پاییز و همزمانی آن با چند فیلم کمدی و پرمخاطب بود. انتخاب فصل پاییز  برای نمایش عمومی، انتخاب شخص تهیه‌کننده بود و همه‌ی مسئولیت‌های آن متوجه خود ایشان است و نه هیچکس دیگر. مدیران با تجربه‌ی شرکت نمایش‌گستران که مسئولیت پخش فیلم را برعهده داشتند، مؤکداً به تهیه‌کننده عزیزمان اخطار و توصیه کرده بودند که با بیرون آمدن از ماه‌های محرم و صفر و رسیدن به فصل پاییز، فیلم‌های کمدی زیادی در صف نمایش هستند که عرصه را برای «سمفونی نهم» به شدت تنگ و خطرناک خواهند کرد. پیشنهاد مدیران شرکت پخش‌کننده اکران فیلم در اواخر فصل تابستان بود، ولی تهیه‌کننده به هر دلیلی که من از آن بی‌اطلاع هستم با پیشنهاد مدیران با تجربه پخش مخالفت کرد و بدون توجه به این اخطارها‌، برای اکران فیلم در فصل پائیز اصرار داشت. همانطور که شاهد و ناظر بودیم، پیش‌بینی همکاران‌مان در پخش درست از آب درآمد و همان شد که نباید می‌شد.

در کنار همه‌ی این ندانم‌کاری‌ها یک اتفاق دیگر هم افتاد تا آخرین ضربه‌ی مهلک را بر نمایش فیلم و تمام سرمایه تهیه‌کننده نورسیده‌ی ما وارد کند. یک هفته از آغاز نمایش عمومی فیلم بدون کمترین تبلیغات معمول و مرسوم گذشته بود که با افزایش ناگهانی قیمت بنزین و پیامدهای اجتماعی آن روبرو شدیم. نا آرامی‌های آبان ماه و قطع طولانی مدت اینترنت و ماجراهای بعد از آن باعث شد تا پرونده‌ی اکران ناکام «سمفونی نهم» برای همیشه بسته شود. ظاهراً برای شکست‌های پی در پی فیلم همین یکی را کم داشتیم. گل بود به سبزه نیز آراسته شد!

این حرف‌هایی که زدم به‌رغم طولانی بودن فقط گوشه‌ای از مشکلات پنهان و آشکار سینمای ایران بود که گریبان ما و فیلم «سمفونی نهم» را گرفت.

مرگ، ناخواسته در زندگی شخصی و حرفه‌ای من موضوعیت داشته

هیچ حرص و عجله‌ای برای پشت هم کار کردن ندارم

اکثر مخاطبان سینما شما را بیشتر با فیلم‌هایی کمدی که ساختید می‌شناسند، اما اکنون که بسیاری اقدام به ساخت فیلم‌های کمدی پرفروش می‌کنند، شما فیلم «سمفونی نهم» را کارگردانی کردید که نگاه خاصی به مقوله زندگی، مرگ و به خصوص عشق دارد. چرا ۱۷ سال از سینما دور بودید و چه اتفاقی شما را به سمت ساخت این فیلم هدایت کرد؟

گمان می‌کنم مخاطب اگر من را می‌شناسد صرفاً به اعتبار دو فیلم کمدی «مرد عوضی» و «مومیایی ۳»  نیست. من در طول چهل سال فعالیت حرفه‌ای مستمر و بی‌وقفه، فیلم‌ها و سریال‌های مختلف و متفاوتی ساخته‌ام. اسم اولین فیلمی که در دوران جوانی‌ام  ساختم «مرگ دیگری» بود، با مضمونی بسیار بسیار نزدیک به «سمفونی نهم» که در این دوران پیرانه سری ساخته‌ام. فیلم «زنگ‌ها» را هم در همان دوران جوانی ساختم. انگار ناخواسته مرگ در زندگی شخصی و حرفه‌ای من همواره موضوعیت داشته ولی در عین حال شما یک رویارویی جدی و خوف‌انگیز در لحن و ساختار فیلم‌هائی که با موضوع مرگ ساخته‌ام، نمی‌بینید. این شاید از روی علاقه‌ام به زبان طنز و طنازی باشد که از ظرفیت‌های شوخی و نمکین در پرداختن به این حقیقت انکار ناپذیر زندگی که خیلی جذاب هم نیست استفاده می‌کنم. در «سمفونی نهم» لایه‌های طنز کم نیست ولی، عیار و نوع آن متفاوت است. اساساً تجسد یک ملک‌الموت معترض و نا فرمان و بازیگوش روی زمین خارج از تعریف طنز نیست. اگر به تحلیل‌ها و نظریه‌های این ملک‌الموت چموش که در قالب گفتار روی فیلم بیان شده، توجه بیشتری کنید، قطعاً دریافتی غیر از یک فیلم صرفاً فانتزی و سرگرم‌کننده خواهید داشت.

و اما اینکه چرا من ۱۷ سال فیلم سینمائی نساخته‌ام؟ خب چرا باید می‌ساختم‌؟ مگر مسابقه‌ای در کار بوده که من از رقیبانم عقب افتاده‌ام؟! مگر هنرمند تاریخ تولید و انقضاء دارد‌؟ گذشته از اینها به شخصه خودم را مقید و مشروط به زمان و قالب کار نمی‌کنم. به نوعی هر مدیومی برایم ارزش خودش را دارد. گاهی به متن سریال خوبی برمی‌خورم‌، سریال می‌سازم. اگر به ایده یا موضوع مناسبی برای سینما بر بخورم فیلم سینمایی می‌سازم. هیچ حرص و عجله‌ای برای پشت هم کار کردن ندارم. 

خوی و صفات زشت انسانی‌ از ملک‌الموت هم قاتل بی‌رحم می‌سازد

فیلم «سمفونی نهم» با بهره گرفتن از ملک‌الموت در تاریخ ۲۵۰۰ ساله تا امروز، به روایت‌هایی از عشق می‌پردازد که موجب جنایت‌هایی همچون قتل برادر توسط برادر شده است، (حتی شخصیت ملک‌الموت نیز با تجربه عشق، آدم شده و سپس از دنیا می‌رود.) این نگاه به پدیده عشق از کجا ناشی می‌شود؟ چرا برخورد آدم‌ها با پدیده عشق همواره در طول تاریخ و حتی زمان کنونی که فیلم نیز نشان می‌دهد، به نحوی است که موجب اتفاقات ناگواری می‌شود؟

همینطور قتل خواهر توسط برادر. شما را به فصل عاشقانه رابعه ارجاع می‌دهم. برعکس نظر شما من فکر می‌کنم این عشق نیست که موجب اتفاقات ناگوار می‌شود، بلکه خوی و صفات زشت انسانی‌ست که اگر رها و بی‌عنان باشد، موجب حسد، رقابت و جنایت می‌شود. حتی ملک‌الموت وقتی اولین قدم‌ها را به عالم خطرناک  و پروسوسه‌ی آدمیت می‌گذارد، خوی و صفات ناپسند و شیطانی آدمی را هم تجربه می‌کند. به عنوان مثال ملک‌الموت فرضی ما در فیلم، برای اجرای فرمان قبض روح راحیل (ساره بیات) در صحنه‌ی تصادف حاضر می‌شود، او در همین صحنه درخواست سرهنگ کامبیز امینی (محمدرضافروتن ) را برای خبر کردن اورژانس به راحتی و در کمال خونسردی رد می‌کند. درحالیکه قبض روح سرهنگ امینی در دستور کار او نیست. خود او در ابتدای فیلم  به این نکته اشاره می‌کند که بعد از قبض روح فقط دو نفر که یکی بردیا و دیگری راحیل است، از کار و مسئولیتش خلع خواهد شد.

در واقع این فرشته‌ی قبلی و آدم فعلی، در همین صحنه تصادف، راحیل را بر اساس فرمان صادر شده قبض روح می‌کند ولی همزمان با رد درخواست سرهنگ امینی برای کمک مرتکب قتل می‌شود و فرمان شکنی می‌کند. او که حسادت را در صحنه‌ی قبل تجربه کرده بود، تبدیل به قاتلی بی‌رحم می‌شود و نافرمانی می‌کند.

«سمفونی نهم» با ارجاعاتی کوتاه به زندگی بزرگانی که در تاریخ سرزمین ما نقش داشتند، سعی در روایت داستان اصلی خود دارد. برخی از منتقدان به تعریف روایت‌های مختلفی از تاریخ در این فیلم نقدهایی داشتند. آیا لزوم استفاده از تاریخ در جهت ایجاد رغبت خواندن، در نسلی است که امروز با گذشته خود کاملا بیگانه هستند یا اینکه معتقدید تعریف همه این روایت‌ها لازمه داستان فیلم بوده است. در این باره توضیح دهید؟

به نظرم اگر روایت‌ها لازمه داستان فیلم نبودند، من چنین کاری را نمی‌کردم. حتماً در انتخاب این روایت‌های تاریخی بی‌اشکال نبوده‌ام ولی قصدم تنها ایجاد رغبت خواندن، توجه به داشته‌های تاریخی و اتصال نسل امروز به گذشته نبوده است. نظر منتقدان عزیز و ارجمندم همچنان در نزد من محترم و آموزنده است.

نقد امپرطوری قرن بیستمی هیتلر 

امپراطوری بدون جنگ و خون‌ریزی به وجود نمی‌آید

در قسمت ابتدایی فیلم روایتی از زندگی کوروش کبیر و مانیفست کلی حکومت هخامنشیان را می‌بینیم اما در ادامه شخصیت ملک‌الموت با مقایسه کوروش و هیتلر می‌گوید که امپراطوری‌ها همواره موجب کشتار آدم‌های بسیاری شده‌اند. حال آنکه کوروش بیشتر به صلح معروف است و هیتلر به قتل‌عام. آیا در این سکانس جدا از نشان دادن تفاوت تفکر باستانی ما با قرن بیستم اروپاییان، در پی نقد کوروش بودید؟

شما حتماً می‌دانید که وسعت امپراطوری هخامنشی تقریباً همه جهان متمدن آن روز را دربرمی‌گرفت. از دره سند در هند تا رود نیل در مصر، از ناحیه بنغازی در لیبی امروز تا رود دانوب در اروپا. این امپراطوری با این وسعت که دارای حکومت‌ها و ملل مختلف بوده است، قطعاً با تعارف، لبخند، تکان دادن دست و خوش آمدگوئی حکومت‌های مستقر به دست نیامده است. تاریخ هخامنشی پر است از جنگ‌ها و لشکرکشی‌های بزرگ و کوچک برای گسترش امپراطوری. پیروزی‌های کوروش کبیر و فرماندهان جنگاور و دلیرش در لشکرکشی‌ها و میدان‌های نبرد است که او را ملقب به فاتح افتخارآمیز سرزمین‌ها می‌کند. و کیست که نداند در جنگ‌ها حلوائی خیرات نمی‌کنند. اما نباید فراموش کنیم که در جنگ‌ها هم ملاک و معیاری هست. برای رویاروئی با حریف نیرومند شمشیر به دست باید دل شیر داشته باشی، اما برای فشار دادن یک دکمه و رها کردن ده‌ها بمب که منجر به قتل عام هزاران زن و کودک و مردمان بی‌دفاع می‌شود، همان دل موش کافی‌ست. تفاوت از زمین تا آسمان است.

مانیفست حکومت زمانی معنا و مفهوم پیدا می‌کند که حکومت مستقر باشد، با ثبات و در حال حکمرانی باشد. همانطور که شما گفتید در صحنه وداع کوروش با فرماندهانش در فیلم "سمفونی نهم" مانیفست کلی حکومت هخامنشیان برای اداره امپراطوری آریائی در مفهوم سخنان کوروش به صراحت و روشنی بیان می‌شود. این کلام سراسر مهر، دوستی و عدالت محور جای نقد ندارد. نقدی اگر هست متوجه امپرطوری قرن بیستمی هیتلر است که اتفاقاً او هم امپراطوری نساخته‌اش را آریائی می‌خواند. اما تفاوت از کجاست تا کجا!

شخصیت ملک‌الموت در انتهای فیلم می‌گوید که مخالف بسیاری از اتفاقاتی است که شخصا رقم زده و اگر می‌توانست به جای افرادی که جان آنها را گرفته، جان دشمن آنها را می‌گرفت و به این ترتیب مسیر تاریخ را تغییر می‌داد. این شخصیت در انتها نیز خود را فردی منتقد که در چهارچوب قانون کار کرده معرفی می‌کند. آیا با تاکید این شخصیت روی نقد مسائل مختلفی که شاید تابو باشند، در پی انتقاد به شرایط کنونی بودید؟ نقد در جامعه امروز چه جایگاهی دارد و تا چه اندازه شرایط بیان آن فراهم است؟ 

توضیحات و تفسیر فیلم کار فیلمساز نیست. به نظر من بهتر بود منتقدان اگر با فیلم رابطه‌ای پیدا کنند که ظاهراً با این فیلم کمتر پیدا کرده‌اند، به تحلیل و تفسیر فیلم بپردازند. البته من نقدهای قابل تاملی که حاوی مطالب و تعابیر جالبی هم بود خوانده‌ام. بطور کلی معتقدم که شما باید دریافت خودتان را از فیلم داشته باشید. همان برداشتی که شخص شما با توجه به فهم، دانش و تجربه شخصی خودتان از فحوای فیلم داشته‌اید، درست‌ترین برداشت است و من به هدفم رسیده‌ام و کارم را تمام شده تلقی می‌کنم، بدون هیچ پیوستی.

اگر فیلم‌های کمدی من در باب شدن کمدی‌های سال‌های اخیر مؤثر بوده، شرمنده‌ام

نمی‌دانستم تربیت ذائقه هنری یک ملت قرار است به دست صاحبان نوکیسه‌ی سالن‌های سینما رقم بخورد

بسیاری معتقدند که امروز جامعه ما به فیلم‌های کمدی نیازمند است، به عنوان کارگردانی که در حوزه کمدی کارهای شاخصی داشتید که با استقبال مخاطبان همراه بوده، این موضوع را قبول می‌کنید؟

جامعه ما در کنار انواع فیلم‌های جدی به فیلم‌های کمدی هم نیازمند است. فراموش نکنیم که سینما به عنوان جدیدترین شاخه هنر، معروف به هنر هفتم است. تمام نظریه‌های مرتبط با معنا و مفهوم هنر و همینطور اهداف و کارکردهای مختلف آن، هنر سینما را هم دربرمی‌گیرد. اینکه تصور کنیم کارکرد هنر سینما صرفاً ساختن سرگرمی و خنداندن مخاطب است، به نظرم چیزی جز جهالت محض نیست. اگر شما هم مثل بعضی از همکارانتان معتقدید که فیلم‌های کمدی که من در سال‌های دور ساخته‌ام، کم و بیش در باب شدن کمدی‌های سال‌های اخیر مؤثر بوده است، همین‌جا با نهایت شرمندگی از پیشگاه ملت شریف، فرهنگ‌دوست و هنر شناس کشورم عذر‌خواهی و خاضعانه از آنها طلب بخشش می‌کنم. من نمی‌دانستم که فهم ابتذال چقدر دشوار و تن دادن به آن چقدر آسان است. نمی‌دانستم که جریان فکری سینما و تربیت ذائقه هنری یک ملت فهیم قرار است به دست صاحبان نوکیسه‌ی سالن‌های سینما رقم بخورد. نمی‌دانستم که صاحبان افکار ذلیل، زیاده‌خواه و پول‌پرست هدایت سینمای فاخر کشورم را برعهده خواهند گرفت. نمی‌دانستم که مرز ساختن فیلم‌های کمدی با کاسبی کثیف تا این اندازه ناپیدا و غیرقابل تشخیص است.

گفتگو: حامد قریب

منبع: ایلنا

کلیدواژه: رقابت گرانی ایلنا اروپا حمید فرخ نژاد نمایش خانگی گفتگو با ایلنا روی زمین محمدرضا هنرمند سمفونی نهم فیلم سمفونی نهم ملک الموت فیلم های کمدی تهیه کننده سمفونی نهم اکران فیلم روایت ها ساخته ام قبض روح صحنه ها فیلم ها ی فیلم فصل ها ۱۷ سال

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۸۸۱۰۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سرگذشت غم‌انگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران؛ صدیقه سامی نژاد که بود؟ (+عکس)

دهم اردیبهشت‌ماه سالروز درگذشت بازیگری است که نه تنها به عنوان نخستین هنرپیشه زن ایرانی شناخته می‌شود بلکه از منظری دیگر او را اولین قربانی در ناتوانیِ بومی کردنِ تفکر مدرن در سینمای ایران می‌دانند. صدیقه‌ (روح‌انگیز) سامی‌نژاد بازیگر فیلم «دختر لر» پس از نقش‌آفرینی در نخستین فیلم خود آنقدر سختی دید که هرگز حاضر به تکرار این تجربه نشد.

به گزارش روزیاتو، نام روح‌انگیز سامی‌نژاد که متولد سال ۱۲۹۵ در کرمان بود، با بازی در نقش «گلنار» در فیلم «دختر لُر» برای همیشه در تاریخ سینمای ایران باقی مانده است. «دختر لر» نخستین اثر ناطق سینمای ایران است و در سال ۱۳۱۲ توسط خان‌بهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا ساخته شد.

با پخش «دختر لر» در سینماها که با استقبال فراوانی هم روبرو شد، سامی‌نژاد به شهرت رسید اما بعد سرنوشت بسیار تلخی پیدا کرد.  

فریدون جیرانی سال ۱۳۸۹ در دورانی که پخش یک مصاحبه با فریماه فرجامی بعد از سال‌ها بی‌خبری و با تصاویری تکان‌دهنده از این ستاره سال‌های دور سینما واکنش‌های تندی را به دنبال داشت، در مطلبی بیان کرد:‌

زندگی بازیگران در سینمای ایران تلخ است و این فقط مربوط به سال‌های پس از انقلاب نیست. از ابتدای ورود سینما به ایران این سرگذشت تلخ تکرار شده است. ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۷۶ یک روز صبح به دفتر مجله سینما زنگ زدند و گفتند روح‌انگیز سامی‌نژاد مُرده است. من تا آن روز فکر می‌کردم روح‌انگیز سامی‌نژاد باید سال‌ها پیش مرده باشد. به خانه خواهرش عالیه زند تبریزی زنگ زدم و دیدم خبر درست است. رفتم خانه عالیه زند تبریزی و فهمیدم سامی‌نژاد بعدازظهر چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۷۶ در سن ۸۶ سالگی در تنهایی مرده و روز پنج‌شنبه ۱۱ اردیبهشت در قطعه ۳۴ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ در جایی گمنامی خاک شده است. رختخواب سامی‌نژاد وسط خانه بود. تنها میراث این اولین بازیگر سینما یک کیسه نایلونی بود و داخل آن یک بسته سیگار، یک شناسنامه و بروشور تانشده «دختر لر».

این کارگردان سینما همچنین گفته بود:

من قبل از دیدن این میراث، تصویر سامی‌نژاد را در فیلم تهامی‌نژاد دیده بودم که گریه می‌کرد و دیگر هیچ. «ایران قادری» که یک روز سرشناس‌ترین بازیگر تماشاخانه تهران بود، چه شد؟ چگونه مُرد؟ چه کسی خبر داشت؟ و خیلی‌های دیگر. ریشه سرگذشت تلخ بازیگران در سینمای ایران را باید در جامعه‌ای جستجو کرد که نتوانسته است تفکر مدرن را بومی کند و در خود حل نماید. متاسفانه اولین قربانیان این ناتوانی بازیگران زن سینما بودند.

عباس بهارلو – مورخ و پژوهشگر سینما – در سال ۱۳۸۱ مطلبی درباره این بازیگر نوشته بود که در بخش‌هایی از آن آمده است:

وقتی‌ در سال‌ ۱۳۱۲ فیلمِ‌ «دختر لر» ساخته مشترک‌ خان‌بهادر اردشیر ایرانی‌ و عبدالحسین ‌سپنتا، که‌ صدیقه‌ سامی‌نژاد در آن‌ نقش‌ «گلنار» را بازی‌ می‌کرد، در تهران‌ نمایش‌ داده‌ شد، در میان‌ مردمی‌ که‌ برای‌ بار نخست‌ سیمای‌ یک‌ زن‌ ایرانی‌ را بر پرده سینما دیده‌ بودند واکنش‌های‌ ناگواری برانگیخت، که‌ به‌درستی‌ روشن‌ نیست‌ ــ و احتمالاً هیچ‌گاه‌ نیز معلوم‌ نخواهد شد ــ که‌ آیا خانم‌ صدیقه‌ سامی‌نژاد تصوری‌ از آن‌ واکنش‌ها در ذهن‌ داشته‌ است‌ یا خیر، و آیا اگر می‌داشت‌ حاضر به‌ ایفای نقش در آن‌ فیلم‌ می‌شد؟

گفته می‌شود که در آن مقطع آوانس‌ اوگانیانس‌ نیز کوشش‌هایی را در زمینه ساخت فیلم انجام می‌داد و در این‌باره بهارلو ادامه داده است:

به‌موازات‌ فعالیت‌های‌ سخت‌کوشانه اوگانیانس در ایران، عبدالحسین‌ سپنتا و خان‌بهادر اردشیر ایرانی‌ نیز برای‌ ساختن‌ نخستین‌ فیلم‌ مشترک‌ در هندوستان‌ در جست‌وجوی‌ بازیگر زنی‌ بودند که زبان‌ فارسی‌ بداند و نقش‌ «گلنار» را در فیلم‌ «دختر لر» بازی‌ کند. تا قبل‌ از دوره پهلوی‌ِ اول‌ بازی‌ زنانِ ‌مسلمان‌ در نمایش‌ها و تعزیه‌ها ممنوع‌ بود و بازیگران‌ زنی‌ که‌ در این‌ سال‌ها در فیلم‌های‌ اوگانیانس‌ و مرادی‌ ایفای‌ نقش‌ می‌کردند مانند مادام‌ سیرانوش، لیدا ماطاوسیان، ژاسمین‌ ژوزف، زما اوگانیانس‌ و آسیا قسطانیان‌ (کوستانیان) از بانوان‌ ارمنی‌ بودند که‌ اکثر آن‌ها از صحنه تئاتر به ‌سینما آمده‌ بودند، به‌همین‌ دلیل‌ موانع‌ کم‌تری‌ بر سرِ راه‌ خود داشتند.

سپنتا موفق‌ شد صدیقه‌ (روح‌انگیز) سامی‌نژاد، همسر یکی‌ از کارکنان‌ کمپانی‌ امپریال فیلم‌ بمبئی، را که‌ از سیزده‌ سالگی‌ از کرمان‌ به هندوستان‌ رفته‌ بود مجاب‌ کند و با این‌ توضیح‌ که نام‌ او به‌عنوان‌ نخستین‌ بازیگر زن‌ در تاریخ ‌سینمای‌ ایران‌ ثبت‌ خواهد شد ــ که‌ شد ــ موافقت‌ او و شوهرش، دماوندی، را برای‌ بازی‌ در فیلمش‌ جلب‌ کند. بدین‌ ترتیب‌ گروه‌ هندی‌ ـ ایرانی‌ عبدالحسین‌ سپنتا و اردشیر ایرانی‌ کار خود را در هندوستان‌ آغاز کرد.

«دختر لر» نخستین‌ بار در سی‌ام‌ آبان‌ ۱۳۱۲ در دو سینمای‌ مایاک‌ (دیده‌بان) و سپه‌ بر پرده‌ آمد، و نمایش‌ آن، سال‌ بعد از دوم‌ مردادماه‌ ۱۳۱۳ در سینما مایاک‌ تکرار شد، و پس‌ از یک‌ ماه‌ از چهارم ‌آذر نمایش‌ آن‌ در سینما سپه‌ به‌ مدت‌ پنجاه‌ روز ادامه‌ یافت. سپس‌ با یک‌ دو هفته‌ وقفه‌ در همین‌سینما از نو بر پرده‌ رفت. استقبال‌ از فیلم‌ بسیار پُرشور بود و حتی‌ «مادر بزرگ‌های‌ خیلی‌ پیر» هم‌ رفتند تا سرگذشت‌ «دختر لر» را به‌چشم‌ ببینند.

 ایفای‌ نقش‌ گلنار در «دختر لر» موجب‌ شد که‌ صدیقه‌ سامی‌نژاد چنان انگشت‌نما و زبانزد خاص‌ و عام‌ شود که هم با دشنام روبرو شد و هم با تشویق برخی مردم در شهرهای مختلف.

سامی‌نژاد در سال‌ ۱۳۴۹ یعنی ۳۷ سال‌ پس‌ از نمایش‌ «دختر لر»، در مستندی از محمد تهامی‌نژاد با نام‌ «سینمای‌ ایران‌ از مشروطیت‌ تا سپنتا» حضور یافت‌ و به‌ روایت‌ زندگی‌ دشوار و پر از رنج خود پرداخت.

از تهامی‌نژاد نقل‌ شده است‌:

اغلب‌ به‌طور کنترل‌نشده‌ای‌ می‌خندید و در حالی‌که‌ اشک‌ در چشمانش‌ حلقه‌ زده‌ بود به‌ من‌ گفت‌ که‌ هنگام‌ اقامت‌ در هند ایرانی‌های‌ متعصب‌ او را مورد ضرب‌وشتم‌ قرارمی‌دادند و حتی‌ بطری‌ به‌طرفش‌ پرتاب ‌می‌کردند. به‌طوری‌که‌ همواره‌ مجبور بود همراه ‌با محافظ‌ از استودیو امپریال‌ فیلم‌ خارج‌ شود.

درباره این چهره مستند دیگری با نام «روح‌انگیز سامی‌نژاد» به کارگردانی مجید فدایی نیز ساخته شده که در ارتباط با زندگی نخستین بازیگر زن سینمای ایران و ایفاگر نقش «دختر لر» است.

سامی‌نژاد در حالی در ۸۰ سالگی از دنیا رفت که خاطرات زیادی از دورانی که «دختر لر» ساخته شد و حواشی پیرامون آن بازگو نشد. فریدون جیرانی که مطالعات زیادی درباره تاریخ سینما دارد، با بیان اینکه چنین اتفاقی فقط مختص نخستین بازیگران سینما نبوده، در مصاحبه‌ای با ایسنا گفته بود:‌

بسیاری از بازیگران سینما، حرف و تاریخ سینما را با خود به زیر خاک بردند. من بارها به آن‌ها گفته بودم که اجازه بدهید این اطلاعات به نسل‌های دیگر انتقال داده شود، اما بسیاری از آن‌ها به این موضوع توجه نکردند.

قدیمی‌های معروف، بریده‌اند و سعی می‌کنند که صحبت نکنند، چون معتقدند سال‌ها به آن‌ها بی‌لطفی شده است و دل پرگلایه‌ای دارند. مثل ناصر ملک مطیعی که من یک بار از او دعوت کردم تا به خانه سینما بیاید و درباره «چهارراه حوادث» (فیلمی به کارگردانی ساموئل خاچیکیان) صحبت کند و هرچه اصرار کردم موافقت نکرد. فردین هم دق کرد، در حالی که می‌توانست بازی کند. در یکی از برنامه‌های تلویزیونی هفت، بعد از سال‌ها آقای افخمی گفت که اگر به تاریخ سینما مراجعه کنید می‌بینید که بعد از فیلم «گنج قارون» تعداد سینماهای تهران افزایش پیدا کرده است بنابراین نمی‌توان نقش فردین را در تاریخ سینمای ایران انکار کرد اما سال‌ها تلاش شد که این نقش را انکار و حذف کنیم اما نتوانستیم. برای همین بعد از فوت او تشییع جنازه باشکوهی شکل گرفت. او می‌توانست بازی کند، چرا بازی نکرد؟ اگر بازی می‌کرد چه اتفاقی می‌افتاد؟ در سینمای سی سال اخیر که علی بی‌غمی وجود نداشت، می‌توانست نقش یک پدر را بازی بکند.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • دین سینما به امام صادق‌(ع) چه زمانی ادا می‌شود؟
  • برپایی نمایشگاه نقاشی «افکار» در نقش جهان
  • انتشار کتاب «سمفونی رنگ، هارمونی خط»
  • کدام فیلم‌های سینما به جامعه کارگری ادای دین کردند؟
  • سینما به روایت «آپاراتچی»
  • سرگذشت غم‌انگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران؛ صدیقه سامی نژاد که بود؟ (+عکس)
  • کانون «نگاره و سینمای» دانشگاه آزاد بروجرد گشایش یافت
  • سینما بدون چهره کارگر ایرانی
  • سرگذشت غم‌انگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران
  • به یاد آتیلا پسیانی و لحظه‌های ماندگارش در سینما | از هنرمندی در آثار بهرام بیضایی تا حاتمی‌کیا و بهروز افخمی |‌ ببینید